سکوت و وحشت

دلـــت صـــاف باشه بـــدی...!!!وقتـــی سیــــاهی عـــزیزه..!!!

نزدیک شدن به افکار دختری...  

 

که روز ها...

 

مردانه با زندگی می جنگد...

 

اما شب ها...

 

بالشش از هق هق دخترانه خیس است...

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:41 توسط سایه| |

دمش گرم...باران را می گویم بر شانه ام زد و گفت:

"خسته شدی؟ برو استراحت کن...امروز من به جایت می بارم 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:26 توسط سایه| |

زندی مثل شطرنجه...البته تو خیلی بچه ای برو همون منچو بازی کن 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:23 توسط سایه| |

دلم بچگی می خواهد...مقابل کدام مغازه باید پا بکوبم تا برایم ارامش بخرند؟؟؟

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:48 توسط سایه| |

تنهاییم را گردن هیچکس نمی اندازم

گردن هیچکس تحمل این همه سنگینی را ندارد... 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:15 توسط سایه| |

زمین خمیازه ای زیر پای من بکش...

"فقط همین" 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:8 توسط سایه| |

دیگر تمام شد...ارزو هایم رو گذاشتم  

درون کوزه و با ابش قرصهای اعصابم رو می خورم 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:1 توسط سایه| |

امشب انگار قرصهایم هم الزایمر گرفتند...  

 

لعنتیا... یادشون رفته خواب اورند...نه یاد اور...

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:1 توسط سایه| |

انقدر ارزو هایم را به گور برده ام

که جایی برای جسدم نیست 

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:56 توسط سایه| |

حالم بده,مغزم کار نمیکنه دکتر می گه:

دو راه بیشتر ندارم یا"icu"یا "i see you

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:48 توسط سایه| |

یه وقتایی دیگه حسش نیست  

غصه بخوری... رسما غصه تو رو می خوره!!!

نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:30 توسط سایه| |


Power By: LoxBlog.Com